صحبت
ديگر راجع به منفيبافي است. يعني انسان بعضي اوقات اينطور است كه خوبيها را نميبيند.
آنچه كه ميبيند بديها است. حالت مگس براي او پيدا ميشود.
مثلاً
مرد وارد خانه ميشود. خانمش از صبح تا شب هم بچّهداري كرده و هم خانهداري. غذا
پخته و خودش را مهيّا كرده است براي آمدن شوهرش. شوهر وارد ميشود و آن همه
زحمتهاي خانمش را نميبيند. ميگردد اينطور و آن طرف يك چيزي را پيدا كند، و
بالاخره پيدا ميكند. ميبيند چادر خانمش آن گوشه افتاده؛ دادش بلند ميشود كه چرا
اينقدر نامرتبي. با اين حرف زحمتهاي فراوان از صبح تا شب خانم از بين ميرود. شوهر
هم با اين جملهاش حتماً جهنّمي ميشود؛ و اگر توبه نكند با اين زبان در جهنم
آويزان ميشود. اين زبان در روز قيامت به اندازهاي بلند ميشود كه اهل محشر آن را
پايمال ميكنند. به اندازهاي گناه، بزرگ است كه اگر بدون توبه از دنيا برود، فشار
قبر دارد. زير منگنه ی الهي، شب اوّل قبر له ميشود. و نتيجه ی دنيايياش، سردي
خانم در خانهداري و شوهرداري و بچّهداري است.
گاهي زن
منفيباف است. مثلاً شوهرش از صبح تا عصر زحمت كشيده خرج خانه را اداره كند. وقتي
شوهرش به خانه ميآيد، حواسش پرت است، دستهايش را نمی شويَد و يا كاري ديگر مثل
اين. اما اين زن همه خوبيها را فراموش ميكند و همين كار بد را ميگيرد. دادش بلند
ميشود. به اين ميگويند منفيبافي. به اين ميگويند خانم پرخاشگر جهنّمي.
راجع به
اجتماع هم همينطور است. رفيقش كارهاي خوب فراواني دارد؛ اما هيچ كدام را نميبيند.
ولي اگر از او يك نافرماني ببيند، همين را عَلم ميكند؛ هم رو در رويش هم پشت سرش؛
اينطرف و آنطرف ميگويد. يا وقتي چند نفر در مجلسي نشستهاند غيبت شروع ميشود.
غيبت پشت سر يكي از رفقايشان. مثلاً رفيقي در ميانشان هست، وقتي بلند ميشود و ميرود،
فوراً شروع ميكنند به غيبت كردن! و تا مجلس هست گوشت مرده ميخورند. تا مجلس هست
گناهِ بدتر از زنا ميكنند.
وقتي كه
حساب كنيم ميفهميم كه همه ی اينها منفي بافند. آن آقائي كه غيبتش را ميكردند،
خوبيهاي زيادي داشته؛ اما به جاي تعريف كردن از او، غيبت ميكنند. لذا افرادي كه
غيبت ميكنند، بدانند منفيبافند؛ بدانند از نظر دل خرابند؛ بدانند صفت رذيلهاي
به نام تخيّل و توهّم و صفت رذيلهاي به نام منفيبافي در دلشان حكم فرماست. و اين
صفت اگر در دلي رسوخ كرد، بايد آتش جهنم آن را پاك كند. افرادي كه غيبت ميكنند
چرا خوبي ديگران را نميگويند؟
يك وقت
حضرت عيسي(ع) با حواريون رد ميشدند. به يك بز مردهاي رسيدند. يكي دَم بينياش را
گرفت و تند رد شد و گفت بوي گندي ميدهد. دومي يك عيب ديگر آن را گفت. هر كسي يك
چيزي ميگفت. اما حضرت عيسي(ع) نگاهي به اين بز مرده كردند و فرمودند: «به به! چه
دندانهاي سفيدي دارد!» يعني حضرت عيسي(ع) عملاً به ما ميگويد: آقا مثبت باف باش،
نه منفيباف. بالاخره افراد، خوبيهاي زيادي دارند. چرا خوبيها را رها ميكني و
بديها را ميگيري؟ چرا حالت بلبل را نداري؟ بلبل وقتي وارد باغ ميشود، اگر در
تمام اين باغ فقط يك گُل باشد، ميرود روي آن گل. هيچ وقت نزد يك جاهاي كثيف و
بدبو نميرود. چرا مثل زنبور عسل نيستيم كه وقتي وارد باغ ميشود دنبال گل خوب ميرود؟
حتي اگر روي گل مناسب ننشست، زنبورهاي نگهبان او را دم كند و دو نصفش ميكنند. چرا
بلبل نباشيم تا اهل بهشت باشيم؟ چرا مگس باشيم تا جاي ما در جهنم باشد؟ همين طوري
كه جاي مگس در كثافتها است، آدم منفيباف هم جايش در جهنم است. بگرديد خوبيهاي
مردم را پيدا كنيد. به خصوص زن راجع به شوهر و شوهر راجع به زن.
آقا! از
شما تقاضا دارم وقتي كه وارد خانه شدي، از خانمت تشكّر كن. خانم! تو هم سعي كن از
شوهرت تشكر كني. نديده بگيريد بديهاي يكديگر را. نكات مثبت يكديگر را در نظر
بگيريد. بيوفا نباشيد. انسانهائي كه خود را نساختهاند بيوفا هستند.
قرآن ميفرمايد: (قُتِلَ
الْاِنْسانُ ما اَكْفَرَهُ)[1]
مرگ بر
اين انسان كه اينقدر بيوفاست.
يك
خانمي چند سال به شوهرش خوبي ميكند، حالا يك روز بدي كند، يك روز بدون اجازه از
خانه بيرون برود، تمام خوبيها فراموش ميشود. نميشود گفت كه اين مرد است، بلكه
اين نامرد است؛ و همچنين بعضي از زنها.
بنابراين
تقاضا دارم با عينك خوشبيني وارد جامعه بشويد. انسان با عينك سياه، همه جا را
سياه ميبيند. با عينك سياه به مردم نگاه نكنيد. در روايات آمده است كه رفيق خوب
آنكسي است كه خوبيهائي را كه به ديگري ميكند نميبيند، اما خوبيهاي ديگران را
فراموش نميكند.
اميدواريم
اين دو نكته ی مهمّ اخلاقي را به كار گيريد و از اين صفت رذيله ی تخيّل اجتماعي را، اگر داشته باشيد، به مرور زمان رفع كنيد و
با دل پاك وارد صف محشر بشويد.
قرآن ميفرمايد:
(يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ و لا
بَنُونَ ـ اِلاّ مَنْ اَتَي اللهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ)[2]
در روز
قيامت هيچ چيز به درد نميخورد مگر دل پاك.
پي نوشت ها: